این داستان برگرفته از خاطرات یکی از عشایر کوچنشین است. در زمان جنگ جهانی دوم، زمانی که نیروهای متفقین در ایران حضور دارند، یک گروه نقشهبرداری ارتش شوروی در بیابانهای ایران گم میشود. دو نفر از آنها از گرسنگی و تشنگی میمیرند و نفر سوم در درگیری با جوانی بیابانی که در راه بازگشت از خدمت سربازیست کشته میشود. ارتش شوروی که برای یافتن سربازان کشتهشده به جستوجو میپردازد، به چادرهای کوچنشینان میرسد و شواهدی پیدا میکند که نشان میدهد آنها از آن منطقه عبور کردهاند. عشایر متهم به قتل سه سرباز شوروی میشوند؛ مردان ایل دستگیر و به زندان منتقل میشوند. اما جوان بیابانی که سرباز شوروی را کشته بود با دیگر مردان ایل بازمیگردد تا مقابله کند. در نهایت زندانیان فرار میکنند و به انبار اسلحه یورش میبرند. در شورشی که در پادگان شوروی رخ میدهد، بسیاری از سربازان ارتش سرخ کشته میشوند.
این داستان برگرفته از خاطرات یکی از عشایر کوچنشین است. در زمان جنگ جهانی دوم، زمانی که نیروهای متفقین در ایران حضور دارند، یک گروه نقشهبرداری ارتش شوروی در بیابانهای ایران گم میشود. دو نفر از آنها از گرسنگی و تشنگی میمیرند و نفر سوم در درگیری با جوانی بیابانی که در راه بازگشت از خدمت سربازیست کشته میشود. ارتش شوروی که برای یافتن سربازان کشتهشده به جستوجو میپردازد، به چادرهای کوچنشینان میرسد و شواهدی پیدا میکند که نشان میدهد آنها از آن منطقه عبور کردهاند. عشایر متهم به قتل سه سرباز شوروی میشوند؛ مردان ایل دستگیر و به زندان منتقل میشوند. اما جوان بیابانی که سرباز شوروی را کشته بود با دیگر مردان ایل بازمیگردد تا مقابله کند. در نهایت زندانیان فرار میکنند و به انبار اسلحه یورش میبرند. در شورشی که در پادگان شوروی رخ میدهد، بسیاری از سربازان ارتش سرخ کشته میشوند.